ديشب ساعت يك و نيم تصميم گرفتم بخوابم ساعت دو رفتم توي رختخواب كه بخوابم اما خانوم نذاشت هي بهم چشمك زد آخرش گفتم باشه خوب ميخونمت ولي فقط تا دو و ربع آخرش ديگه چشمام باز نميموند نگاه كردم ديدم ساعت سه شده ديگه از رو رفتم و گرفتم خوابيدم. چقدر فاصله ي بين تصميم و عمل من زياده! تازه چون صبح بايد ساعت هفت بيدار ميشدم مي خواستم زود بخوابم اين آب چي داره كه من اينقدر دوسش دارم؟؟؟ مثل هميشه امروز هم برام آرامش بخش بود با اين كه تمرين ها باعث شده بود موقع بيرون اومدن از استخر دستام شديدا خسته باشه و درد كنه ولي يه احساس خيلي خيلي خوب داشتم. فكرش رو بكن استخر با آهنگ لاو استوري* و كرلس ويسپر** دلم يه استخر بزرگ تميز ميخواد با يه ضبط كه بشه صداشو اونقدر زياد كرد كه زير آب هم شنيده بشه و يه نوار(يا سي دي) پر از آهنگهاي آرامبخش دوست داشتني فقط برا خود خودم البته اگه بچه هاي خوبي باشيد گاهي هم شماها رو دعوت مي كنم. شنا بلدي؟ ديروز حالم خيلي بد بود يه جوراي شده بودم مرده متحرك! بي حال و بي حس بودم ساعت يازده از خواب پا شدم و نزديكهاي دو بود كه خوابيدم تا حدود شش عوضش الان خوب خوب خوبم دل هركي هنوز دپرسه بسوزه از خودم خوشم اومد معمولاً زود مي تونم در مورد چيزهايي كه گذشته و ديگه كاري از دستم بر نمياد روحيه ام رو به دست بيارم به خاطر همين هم هست كه اينقدر در مورد نمره بي خيالم! وقتي از جلسه امتحان اومدم بيرون ديگه مي گم هرچي شد شد. پيشنهاد مي كنم اگه شما هم حالتون خوب نيست بريد استخر(غرق نشيد يه وقت من قاتل بشما) يا هر كار ديگه كه دوست داريد. راستي امروز خانوم رو هم بعد استخر تموم كردم. از امينه بيشتر دوسش داشتم. آهان مي تونيد اين رو هم بخونيد يكم بخنديد. ديگه فعلاً هيچي * LOVE STORY **CARELESS WHISPER پ.ن: آره نه چادر اجباري مي شه نه ريش اينه همش شوخي بود ولي كاش واقعاً مشكل ما فقط اينا بود. به هر حال الان ديگه فقط مي تونيم اميدوار باشيم. |
بوهاي خوبي نمياد بوي تقلب مياد البته نه از نوع سر امتحان كه مي چسبه! از بدترين نوع تقلب كه سرنوشت يه كشور رو عوض مي كنهبوي احمدي نژاد هم مياد متاسفانه. همه عزا گرفتن ولي سعي مي كنن با مسخره بازي روحيه رو حفظ كنن. مي گم بريم چادر بخريم تا گرون نشده يكي ديگه مي گه بريم مچ بند با چادر ست كنيم به فرشاد مي گم بايد موهاتو كوتاه كني و ته ريش بذاري(گرچه دلش به پارتيش خوشه)هيچ كاري نمي تونيم بكنيم جز رد و بدل كردن خبر هاي بد. اه اعصاب ندارم ديگه من برم بخوابم كه به قول اين زودتر فردا بشه
خسته خسته خسته ! اينهمه حرف زدن اين همه نوشتن آخرش چي؟ به هرحال من فردا مي رم راي مي دم و دوباره همون قدر كه وقتي مي خواستم به معين راي بدم بد و بيراه شنيدم مي شنوم و در واقع بيشتر چون خيلي از موافق هاي اون موقع الان مخالفم هستند. هيچ دفاعي نمي كنم اوناي كه مي خواستن راضي بشن و راي بدن با حرف آدماي گنده تر از من و عقل خودشون تصميم گرفتن و اونايي هم كه نميخوان با حرف من نظرشون عوض نمي شه چرا خودمو خسته كنم؟ |
سلام
|