Sunday, February 22, 2009
خیلی دور شده، یادم نیست اون روزها که خودم رو دوست داشتم به خاطر این بود که کسی دوستم داشت،قبولم داشت یا چون خودم خودم رو دوست داشتم ،قبول داشتم آدم ها می تونستن دوستم داشته باشن. تو راست می گی من تنهای تنهام. هیچ کس رو ندارم. مدت هاست کسی باهام حرف نزده، کسی برام درددل نکرده، گاهی فک می کنم حتی تو هم نبودی.
تو راس می گی از اون آدمی که تو عاشقش شدی هیچی نمونده. اینو خودمم سخت تحملش می کنم چه برسه به بقیه. فقط نمی دونم چی شد اون آدمه به اینجا رسید. اون اعتماد به نفس سه سال پیش، اون صبر و تحملی که اگه تو دنیا واسه هیچکی نداشت برای تو یه نفر داشت کجاست؟ این روزها نه ازم چیزی مونده نه برام. اگه هم چیزی مونده بود خودم زدم اونایی که با چنگ و دندون نگه داشته بودم با همون چنگ و دندون از خودم کندم. اینی که دارم با دستای خودم نابودش می کنم خودم نیست، فقط یه جسده. من همون روز که بهم گفتی از چه چیزهاییم بدت میاد مردم. یا نه همون شب، همون شب لعنتی که تا حالا هیچ شبی تو عمرم به اون وحشتناکی نبود.
خداحافظ رفیق
خوش باشی
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator