Monday, October 26, 2009
عجیب میگذرد این روزها که بی دلیل حالم خوب است و خوب نیست و دلم شکسته نوشتن را خوش ندارد و می خواهد گم شود در این "و" های مکرر و نثری که خیالش را گرفته. بی دلیل بی دلیل هم که نه، کم غصه ندارد این دل و کم دلخوشی.
و از دلخوشی‌های این روزها دوشنبه عصرهاست که از وسط خود زندگی می گذرد. از وسط بوی بد ماهی و دست فروش های رنگارنگ و دسته های سبز سبزی و تنها عصر این روزهاست که دلگیر نیست و تو نمی‌میری تا تمام شود. و غصه ها تمام نمی‌شوند تا تو تمام نشوی.
Thursday, October 08, 2009
جنیس...
همین مسئله از بچگی وحشت‌زده‌اش کرده بود همین که هیچ‌ کس نمی‌دانست آدم چه احساسی دارد. این که هیچ کس نمی‌دانست یااهمیتی نمی‌داد دیگر برایش روشن نبود.

جان آپدایک- فرار کن خرگوش
Thursday, October 01, 2009
مزخرف بود
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator