Monday, January 01, 2007
يلدا بازي
خوب اين يلدا بازي با تأخير به ما هم رسيد(+) . اينم آنچه شما نمي‌دانيد: م
يك
چهار پنج ساله كه بودم همسايه‌ي روبرو يه دختر هم‌سن من داشتند كه اسمش نسيم بود و دوست من بود. هر روز يا اون ميومد توي كوچه داد مي‌زد صبا يا من ميرفتم داد مي‌زدم نسرين! و هرچي همه مي‌گفتن بابا اين اسمش نسيم ه نه نسرين باز كار خودم رو مي‌كردم. آخه تصويري كه از اسم نسيم توي ذهنم مي‌اومد يه دختر خيلي قشنگ و لاغر بود ولي تصوير اسم نسرين دقيقاً به اين دوستم مي‌خورد يه دختر تپل و گرد و مو مشكي. حالا اين تصوير ها از كجا اومده بودن رو نمي‌دونم ولي تا آخرين روزي كه با هم همسايه بوديم يك بار هم طفلكي رو درست صدا نكردم... م

دو
يه بار با همين نسيم توي باغچه‌ي حياط ما لوبيا كاشتيم. لوبيا‌هايي كه اون كاشته بود دراومد ولي لوبياهاي من نه! منم در كمال بدجنسي اونقدر به شلنگ رو گرفتم روي لوبياهاش تا آب از خاك درشون آورد و اصلاً هم به روي خودم نياوردم... م

سه
تا دو سه سال پيش امكان نداشت بريم مسافرت و من با بابام دعوام نشه. كوچيك هم كه بودم هروقت از شهركرد يا قزوين بر‌مي‌گشت تهران حتماً حداقل يه دعوا داشتيم! بعد از هفده سال زندگي هنوزم نمي‌دونم چه احساسي نسبت بهش دارم!؟!؟م

چهار
يه كتاب از فهيمه رحيمي يه كتاب از ر.اعتمادي و سه تا كتاب از م.مؤدب خوندم (:دي) م

پنج
شش ماه پيش عاشق شدم م

خوب حالا پونه/ عادل/ دلارام/ آيدين/ علي(براي تأكيد!) بيايد بازي.
دلارام جون زحمت دعوت كردن و راضي كردن مشاور ما هم با تو!م
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator