Wednesday, August 15, 2007
احساس خوبی دارم. بلاخره دارم به روزهایی که توی این یک سال حسرتشون رو می خوردم نزدیک می شم. کلی کتاب دورم دارم که هیجان زدم می کنه و نمی تونم تصممیم بگیرم از کدوم شروع کنم. فیلم می بینم. سینما می رم. با دوست جون حرف می زنم و خلاصه زندگی می گذره و بد هم نمی گذره.
پ.ن: چرا سپیده شاملو فقط سه تا کتاب داره؟؟؟ من بازم می خوام!!!م
Wednesday, August 01, 2007
بالا نوشت: مرسي دوست جونم به خاطر قالب و پستي كه براي تولدم گذاشته بودي. مرسي كه اين‌همه تحملم مي‌كني و از همه مهمترمرسي كه هستي.
.
هنوز دوماه هم از روزهايي كه پونه برام اس ام اس مي‌زد كه اين يه هفته رو هم تحمل كن نگذشته ولي دور به نظر مياد خيلي دور انگار من نبودم كه تموم اين يك سال رو به هر بهونه‌اي درس نخوندم. آينده از اين هم دورتر به نظر مي‌رسه و كاملاً نامعلوم.
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator