Thursday, June 16, 2005
!هذيون هاي يك ذهن خلاص شده از امتحان

سلام
خوبين؟ من اي بد نيستم. امروز بالاخره امتحاناي ما هم تموم شد!!!

  • ولي روز بدي بود تقريباً:( بجز اون امروز دوتا كشف مهم كردم كه اوليش وحشتناك بود و خيلي ناراحتم كرد و دوميش خنده دار بود! چه احساسي پيدا مي كنين اگه بفهمين يه دختري كه يه ترم ه توي كلاس هم كلاسي و دوستتونه و چندين بار هم پارتنرتون بوده خواهر معلم همون كلاسه؟؟؟!!!
  • طبق معمول من حالم بده! نكنه خوب بودن رو يادم رفته؟؟؟ نظر آدمهاي مختلف راجع به من 180 درجه با هم فرق مي كنه! به نظر شما من كدومم؟ مامان معين كجايي بياي به ما درس خودشناسي بدي؟ من شديداً به كلاس هات نياز دارم از همه لحاظ! احتياج دارم كه جدي گرفته بشم حتي در ظاهر.
    فردا صبح داريم مي ريم تهران من مي مونم تا يك شنبه. يكشنبه صبح قراره برم دانشگاه پيش دوست جون هام! عصرش هم برگردم قزوين و يه راست برم كلاس زبان!(مي ميرم از خستگي) امروز كه تا آخرش تا به بهاره(همون خواهر معلم) نگاه مي كردم دوتايي مي زديم زير خنده فكر كنم تا يكشنبه ولي خنده هامون تموم شده باشه. واي چقدر من اين بيچاره رو جلسه ي قبل با حرف زدن در مورد موش و خر و مار و... اذيتش كردم! چقدر اين دوتا خونسردن!! چقدر راحت بدون اينكه به روي خودشون بيارن همه چيز هم رو مي دونن از هم سؤال مي كنن!!! شديداً تو كف شونم هنوز!!!
    واي يكشنه چقدر قراره خوش بگذره. البته خيلي هم معلوم نيست ولي خوب بايد خوش بگذره ديدن دوستي كه از دوران مهدكودك تا حالا نديديش بايد شيرين باشه! ديدن اين علي كه آخرين بار پارسال يا پيارسال ديديش ولي تو همين چند ماهه كه همديگه رو از تو اوركات پيدا كردين به قدري چرت و پرت به هم گفتين كه براي يك سال خنديدن بسه ! ديدن صبا كوچولويي كه بزرگ شده و مي ره كلاس اول سال ديگه(مامانش چون اونموقع من يه دختر كوچولويي بودم كه خيلي دوسم داشت اسمشو گذاشت صبا)! ديدن خاله افسانه اي كه دانشجو شده و هم خر ميزنه و هم حسابي هم تقلب مي كنه! ديدن مهد كودكي كه همه چيش عوض شده و حتي 3يا 4 سال پيش كه مي خواستيم با علي بريم توش رامون نداد! پريدن از پنجره ي آزمايشگاه ميكروسكوپ الكتروني توي بالكن! كندوي زنبورا! زنجيري كه به جاي اين كه به زمين برسه افتاد توي يه بالكن متروكه و ديگه هم پيدا نشد! اولين مين جمع كن هايي كه تو عمرم با يه ويندوز سه و يك بازي كردم! بازي كامپيوتري اتاق ماندانا! حسين كه هميشه سعي مي كرديم باهاش نباشيم! مبارزه با بچه دزد خيالي روي چرخ وفلك و تاب هاي حياط مهد با علي ومحسن! عليرضا كپل ي كه الان لاغر و دراز شده و برعكس بچكي كه خيلي دوست بوديم با هم دوسال پيش كه منو ديد يا اصلاً نشناخت منو يا اگه شناخت به روي خودش نياورد!‌‌‌‌‌‌‌ و... بايد خوش بگذره ديگه؟ نه؟

  • راستي اينو بخونين. من يه سري از حرفاشو قبول دارم ولي بايد اينو قبول كنه كه ما هم داريم فقط تمرين دموكراسي مي كنيم و سعي مي كنيم كه به زنده باد مخالف من عمل كنيم. در مورد پيشينه اي هم كه از معيين نوشته مگه مي شه توي سياست اينها بود و تاييد صلاحيت شد و پاك پاك بود؟ به هر حال هنوز هم به نظر من راي دادن به معين از بقيه ي كار ها بهتره پس همين كار رو مي كنم!


    فعلاً به اميد پيروزي معين و به اميد آزادي گنجي و زرافشان و بقيه باي تا دوشنبه شايد هم يكشنبه شب!
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator