ماجرا مضحک تر و عصبی کننده تر از اون بود که بتونم بدون تعجب و خنده های عصبی تعریفش کنم و همه گیر دادن که دوستات رو گرفتن تو چرا می خندی؟ نبودن وقتی همه ی تنم داشت می لرزید از داد و بیدادهای اون مرد. وقتی ازاس ام اس ی که توش نوشته بود "چیزی نیست! الان تمومه " سه ساعت گذشت و خبری نشد و ما مونده بودیم و گوشی هایی که خاموش بود ...
منحرف ترین ذهن ممکن، مضحک ترین گیر ممکن، و زدن محترم ترین فرد ممکن چنان روزی برامون ساخت که تا عمر داریم یادمون نمی ره