Wednesday, June 25, 2008
افتادم توی یه مرداب و دارم همینجوری توش فرو می رم. این وسط به دارم به همه چیز و همه کس چنگ می زنم شاید نگه م داره. نه این که بکشدم بیرون! فقط نذاره بیشتر از این توش فرو برم. دستم به هیچی بند نمی شه ولی. چیز ها از دستم سر می خورن و آدم ها با یه تکون شدید منو از خودشون جدا می کنن نکنه اونارم بکشم تو. نه اصلاً کسی نمی بینه من دارم فرو می رم. کسی غرق شدنمو نمی فهمه. همه فقط خرابکاری هایی رو می بینن که چنگ هایی که بهشون می زنم جا می ذاره. من دیگه دست و پا نمی زنم. ساکت و آروم برای خودم فرو می رم. من کسی رو با خودم نمی کشم اون زیر. قول می دم...

پ:ن: از شوخی-جدی متنفرم!
پ.ن2:دارم برای همه از جمله فردای پونه ی عزیزم دعا می کنم. کاش یکی پیدا شه برای منم دعا کنه.
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator