کیبورد فارسی ندارم و گرچه تقریبا راحت می نویسم ولی یه جورایی احساس چشم بسته راه بسته راه رفتن دارم فقط می خواستم بابت تبریک ها تشکرکنم .البته اون کیک به مناسبت تولد نبود ولی به هر حال مرسی که تبریک گفتید چشمام که باز شد آپ می کنم
دلم گرفته!از همه چي و همه كس بدم مياد!ديشب ساعت 7 خوابيدم و امروز ساعت 8:30 بيدار شدم(ركورد شكستم) البته اگه قزوين بوديم عمراً اين همه مي خوابيدما.چقدر خوبه كه فردا ديگه امتحان ندارين(نه كه من خيلي هم درس مي خوندم!) ولي خوب يه جوري احساس آزادي مي كنم. مي خوام براي نهايي حسابي خر بزنم (اگه بتونم) متاسفانه نمي تونم بيشتر از يه بار كتاب رو بخونم گرچه همون يه بار برام كافيه تا همه چي رو ياد بگيرم و دقيقاً بفهمم ولي اينا فهميدن و ياد گرفتن نمي خوان اينا فقط حفظ كردن محض مي خوان و نتيجش هم اين مي شه كه من كه يكي از شاگردهاي خوب هستم توي درس حرفه يه نمره ي افتضاح (روم نميشه بگم) بگيرم فقط به اين دليل كه معلممون موقع صحيح كردن ورقه ابداً كاري به مفهومي كه نوشتت مي رسونه نداره و كتاب رو گذاشته جلوش و هر كلمه اي كه مثل كتاب نباشه بيست و پنج صدم تا نيم نمره كم مي كنه! در ضمن معلم تاريخمون هم باهام لج كرده شديد! و كلي دلايل ديگه كه براي ناراحتيم دارم. حالا مي بينم نوشته(بماند كي) ميشه بي خيال شي؟ راستش اين يكي ديگه از همه بيشتر حالم رو گرفت
در ضمن معلم تاريخمون هم باهام لج كرده شديد!
و كلي دلايل ديگه كه براي ناراحتيم دارم. حالا مي بينم نوشته(بماند كي) ميشه بي خيال شي؟ راستش اين يكي ديگه از همه بيشتر حالم رو گرفت