دو هفتهاي ميشه كه نبودم. به نظر خودم خيلي طولاني بود شما رو نميدونم. زمان چيز عجيبيه حال كند ميگذره گذشته زود تموم شده و آينده انگار هيچ وقت نميرسه هفتهي پيش اين موقع هنوز حالم خوب بود. يه چيزي براي سوت و كور نموندن اينجا نوشتم و گذاشتم. چند نفر باهم كل كل كردن نتيجه اش چه راست چه دروغ فقط منو شكست. يكي به بودن لينكش توي نوشته ام اعتراض كرد. حالم بد بود زدم كل نوشته رو پاك كردم! شنبه بعد از كلاس سعي كردم با يه ديوونگي تيكه هاي خودمو از رو زمين جمع كنم و به هم بچسبونمشون. واقعاً هم خيلي بهم كمك كرد. من با چسب خودمو نگه داشتم. جنس چسبش هنوز محكم نشده لطفاً سر به سرم نذارين كه با يه اشاره خورد ميشم. نازك نارنجي بودنم به بيشترين حد خودش رسيده اين كه به كسي بگي حرف بزن و در جواب چي بگم بهش بگي هرچي دوس داري خيلي مسخره است. خودم چون كم حرفم زياد با اين برخورد مواجه ميشم و معمولاً هم يا طرفم رو ضايع ميكنم يا ميگم تو بگو. ولي خوب اگه سكوت واقعاً اذيتت كنه و دلت بخواد با كسي حرف بزني چي بايد بگي؟ |
kash manam chasbi boodam yeki manam komak mikard.....