خوب بد؟ خودمم نميدونم. يه جورايي قاتي كردم. اين چند روز خيلي بد بود. كلي بدي كه از هيچ غلطي نميتونستم راجع بهشون انجام بدم هيچ كمكي از دست من ساخته نبود. ديدن اون عكسها خوندن اون سكوت ها شنيدن ناراحتي هاي يه دوست ( از نظر من يه دوسته كه مثل همهي دوستام دوسش دارم از نظر خودش نميدونم) . ي
ديشب همه چيز يكم بهتر شد. سكوت ها تموم شد حداقل. يكم تونستم با كسي بچتم كه تو حرفاش بجز خنده نباشه.
خسته و بيحس ام. كلاس زبانمونو ديگه به اندازهي سابق دوست ندارم يه سري از بچه هايي كه قبلاً اين كتاب رو خوندن و كلاس بعديشون تشكيل نشده و حالا دارن دوباره اين ترم آخر رو ميخونن كه با ما بيان بالا اومدن تو كلاسمون كه بدون هيچ دليلي اصلاً ازشون خوشم نمياد دست خودم هم نيست.
حوصلهي خوندن كتاب هاي درست حسابي رو كمتر دارم تو اين چند روز به جاش كتاب جنايي ميخونم از اونايي كه نميتوني قبل از اين كه تموم بشه زمين بذاريش.
براي خودم يه طرح دارم كه ميخوام از اول مرداد عمليش كنم ولي هنوز كاملش نكردم حوصلهي كامل كردنش رو هم ندارم اميدوارم تا قبل از اين كه مرداد برسه حالم خوب بشه. يه جورايي مثل بازيه براي آدم شدن. كسي نميخواد همراهي كنه؟ البته به شرطي كه مسخره نكنه
باز من دعوام شد. دعوا كه نه فقط داشت شوخي ميكرد منم حالم بد بود بدون هيچ حرفي گفتم حوصله ندارم باي. فكر كنم ناراحت شد
مينويسم بيشتر براي اين كه خودم بفهمم تو ذهنم چه خبره وگرنه هيچ حرف خاصي براي گفتن نيست. غر زدن هم كاري خوبي نيست ولي فعلاً كار ديگه اي از دستم برنمياد
به نظر شما دعوا ها و مقايسه هايي كه تو اين مدت تو وبلاگشهر شد خيلي مسخره و بيرحمانه نبود؟
يه خواهش! ميشه اگه در مورد هر حرفي كه اينجا زدم نظر يا حرفي داريد همينجا بزنيد؟ گاهي وقت ها اصلاً نميكشم كه تو حرف و چت بخوام جواب بدم .