Sunday, April 06, 2003
دلم خيلي گرفته
الان ساعت بيست دقيقه به يكه و من سر كلاس پرورشي هستم!معلممون داره ور مي زنه و من اصلاً حالش رو ندارم . به نظر من پرورشي مزخرف ترين درس دنياست خصوصاً كه كتاب هم نداره و سر كلاسش همش بايد نوشت!
مي دونيد نسترن يه چيزايي بهم گفته كه حسابي حالم رو گرفته. واقعاً وبلاگ من همچين احساسي نسبت به من در شما ايجاد مي كنه؟يعني شما ها هم كه وبلاگ منو مي خونيد فكر مي كنيد من چه دختر بديم؟L
اين نسترن خانوم هم كه حسابي آبروي منو برده! اينجا رو هم به دختر خالش سارا كه كلاس پنجمه و خيلي دوستش داره نشون داده (اون هم گفته نسترن مگه تو نمي گفتي صبا دختر خوبيه!!؟؟)اوهوووو اوهووووو هم به داييش نشون داده! اونم كجا رو؟اونجا رو كه راجع به نامزدي و از اين چيزا نوشته بودمL حقش بود نوشته بودم اون بعضيا كه گفته بودم ازشون عقب نمونيم كي بودن ببينم باز هم نشون مي داد يا نه؟
يه چيز ديگه!واقعاً احساس من به net friend هام كه اكثراً پسرن اينقد مشكوكه؟:((
ديشب خيلي خوش گذشت كلي با ناديا وبكم بازي كرديم ولي اين اتفاقات امروز و حرفايي كه نسي زد همه ي احساس خوبم رو از بين بردL
راستي نيلو هم يه دسته گلي به آب داده كه كامپيوترشون ديگه به كلي قطع شدL(
آخ اينقدر طولش دادم زنگ خورد ...
خوب تا اينجا رو سر كلاس و توي ورق نوشته بودم الان اينا رو تايپ كردم و حالا بقيش:
نسترن هم گفته نيلو تو قرنطينه است و نبايد هيچ خبري از نت بهش بديL آخه خيلي بي رحميه كه يهو يه آدم رو اينجوري محروم كنن ديگه خوب لااقل روزي يه ساعت خود باباش سيم كامپيوترشونو وصل مي كرد بعد خودش مي گرفت:((
دلم مي خواد گريه كنم هنوز دلم گرفته با اين كه كلاس زبان هم خوش گذشت هنوز حالم جا نيومده الان هم دارم Aint it funny گوش ميكنم و اينجا چرت و پرت مي نويسم. مي دونيد من اين وبلاگ رو درست كرده بودم تا توش بلند بلند فكر كنم ولي آخرش نتونستم خودم و كنترل كنم و آدرس اينجا رو به چند تا از آشنا ها دادم و حالا خيلي پشيمونمL چون نمي تونم اونجوري كه دلم مي خواد بنويسم و تازه با اين كه اينهمه خودم رو سانسور مي كنم نسترن اينجوري ميگه! حيف كه نمي تونم خانوم كوچولو رو بزارم برم يعني دلم نمياد خانوم كوچولو يه جورايي قسمتي از خودمه كه خيلي دوستش دارم وگرنه اينجا رو كلاً پاك مي كردم و يه وبلاگ ديگه مي زدم و به هيچ كي هم نمي گفتمL
يه خواهش كوچولو از همه ي كسايي كه منو از نزديك مي شناسن دارم من دوست ندارم 1ـ وقتي خودم جايي نشستم كسي وبلاگم رو بخونه2ـ در دنياي واقعي در مورد نوشته هاي وبلاگم باهام حرف بزنيد اينجا يه جورايي حريم شخصي منه دلم نمي خواد حالا كه شما رو به اينجا راه دادم سو استفاده كنيد و توش دخالت كنيد
البته دوست هاي اينترنتيم نه ها من خيلي دوست دارم با اونا در مورد اين مطالب حرف بزنم!راستشو بگم وقتي ميبينم يكي وبلاگم رو خونده و برام نظر گذاشته يا ميل زده يا برام آفلاين گذاشته كلي هم ذوق مي كنم:D
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator