Tuesday, March 18, 2003
بابا ببخشيد اصلاً ولش كنيد من از نوشته قبليم پشيمون شدمok?
رو كه نيست واقعاً سنگ پاي قزوينه! اين نسترن رو ميگم ديروز كه تشريف نياورده بود مدرسه!امروز هم كه بنده رفتم و پيك خودم و پيك اونو گرفتم زنگ زدم ميگم پاشو بيا اينجا با كلي تهديد و جيغ و داد از پشت تلفن من رو مجبور كرده كه ساعت 2 بعد از ظهر پاشم برم خونشون با هم پيك رو حل كنيم!!! تازه تهديد هم كرده كه اگه 2 بشه دو و نيم كشته ميشم!
راستي براي 4شنبه سوري چه برنامه اي دارين؟من چند روز پيش به سينا بالاييا(چون اسم برادر خودم هم سيناست هميشه به اون ميگيم سينا بالايي(همسن منه))گفتم 2 تا بسته ترقه سيگاري برام بگيره اونم گرفته بود و ولي وقتي من كلاس زبان بودم آورده بود و سينا و پارسا هر كدومشون يكي رو برداشته بودن و ميگفتن اين مال ماست و به تو هم نمي ديم!!!هرچي من گفتم بابا آخه من به سينا گفتم !حرف حاليشون نمي شد منم اون شب كلي با سينا دعوا كردم كه آخه ميبيني من نيستم چرا مياري ميدي؟اون بدبختم گفت ميخواي دوباره برات بگيرم؟ منم اول گفتم نه نمي خواد و زحمت ميشه كه دوباره بري بگيري و از اين حرفا ولي آخرش گفتم خوب 2 تا بسته بگير! فرداش رضا(داداش سينا(همسن نيلو)) آورد دم در و داد .
ببينين چه همسايه هاي خوبي داريم!دلتون بسوزه!
الان ما 4 تا بسته سيگاري داريم پنج شيشتايي سوتي يك عالمه فشفشه!!! و يدونه موشك.
البته خوب خود سينا رضا هم معدن از اين جور چيزا هستند شايد نسي و سارا هم شب بيان تو كوچه ي ما. البته خوب علاوه بر اينها علي آقا اينها(يكي از اين قزوينيا كه رابطش با باباي من خيلي خوبه و بنابر اين خانوادشون هميشه خونه مان!(خودش وزنش و دخترش و پسرش)
توضيح:
تمام مكالمات من با سينا رضا از طريق چت و معمولاً نصفه شب انجام شده.(راهمون خيلي دوره آخه!)
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator