Monday, March 31, 2003
سلام
.ديشب يه اتفاقاتي افتاد كه خيلي اعصابم رو خورد كرد!
من نمي دونم آخه اين مجله ها چه بدي از اينترنت ديدن كه ازش يه غول بي شاخ و دم ساختن؟ شايد چون نمي تونن ديگه اولين محل پخش اخبار باشن! واقعاً نمي دونم ولي مي دونم كه اين غول بي شاخ ودمي كه ساختن براي من خيلي گرون تموم شد! ماجرا از اين قرار بود كه مامامي 1-داره پير مي شه2- دو تا از دختراش(3تا داره) دوست پسر داشتن!3-هيچ شناختي از اينترنت نداره4-نمي تونه درك كنه كه يه دختر و يه پسر مي تونن همونجوري باهم صاف و ساده دوست باشن كه دو تا دختر يا دو تا پسر مي تونن5-به من اطمينان نداره(البته با بلاهايي كه به سرش اومده نمي شه ازش انتظار ديگه اي داشت!)6-نمي تونه رابطه ي من و مامانم رو درك كنه7-فكر مي كنه تمام وقتي كه من تو اينترنتم به چت كردن مي گذره8-فكر مي كنه تمام آدما قصد سو استفاده از همديگه رو دارن!8- فكر مي كنه خودش بيشتر از همه مي فهمه!
من خيلي وقته ديگه مامامي رو مث سابق دوست ندارم هم به دلايل بالا هم به اين دليل كه همش از سينا طرفداري مي كنه و من جرات ندارم با سينا دعوا كنم راستش حتي اگه سينا كاري كنه كه مامان يا بابام هم دعواش كنن از بس قيافه مي گيره كه...! درسته سينا صرع داره وكلاً بچه ي ضعيفيه اما نبايد اين قدر لوسش كرد كه! حتي اين كه ما شام و ناهار چي بخوريم هم اون تعيين مي كنه!
ا ببخشيد اصلاً از موضوع ديشب خارج شدم! خلاصه كه ديشب به دلايلي كه بالا گفتم يه نيمچه دعوا ويه بحث اعصاب خورد كن صورت گرفت كه تها نتيجه اي كه من ازش گرفتم اين بود كه از حرصم يكي از ناخن هامو كندم(نمي گم خوردم چون با دندون مي كندم مينداختم بيرون)چون هيچ كدوممون حرف اون يكي رو نمي فهميديم! اون مي گفت آدم بايد خودش رو وقتي در موقعيت قرار بده كه اگه آدم خوبي پيدا كرد بتونن ازدواج كنن!!!!!!!!!!!!!!!!ولي من نمي فهمم چه ربطي داره؟؟؟آخه بابا من نمي گم دوستاي اينترنتيم رو دوست ندارم خيلي خيلي خيلي هم دوست دارم همشونو(مخصوصاً گروه 4 نفريمونوكه قصد داشتيم با هم يه كارايي بكنيم ولي آخرش همشون جا زدن!) من نمي تونم درك كنم كه منظورش چي بوده؟اون همش فكر ميكنه كهيه اتفاقي برا من مي افته تو اينترنت! چه مي دونم چي مثلاً از راه راست خارج مي شم؟چجوري؟به يكي شماره تلفن مي دم؟(نمي دونه من هركي در اين مورد حرف بزنه اصلاً ايگنور مي كنم!) آخه چجوري فكر ميكنه يه آدم مي تونه با تايپ كردن چند تا جمله منو خر كنه؟؟؟
در آخر از تمام مجله ها (مخصوصاً زردا كه همش راجع به افرادي كه از طريق اينترنت گول خوردن مي نويسن) خواهش مي كنم خفه شيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!
خدا رو شكر كه مامانم خودش هم چت كردن دوست داره هم دوستاي منو مي شناسه!هم اصلاً وبلاگ داره وگرنه من بدبخت مي شدم!
راستي بابام احتمالاً 6 ارديبهشت مياد و مامامي ديگه كمتر قزوين مي مونه!نمي گم اون بياد چيزي بهتر مي شه چون يه جورايي مثل ماماميه ومنم اگه راستش رو بگم خيلي وقتها شده كه ازش بدم اومده حتي ازش متنفر شدم ولي هرچي باشه بابامه و منم لااقل يه كم دوسش دارم(بجز وقتايي كه حرفمو نمي فهمه)
نمي دونم چرا نتونستم خيلي از حرفايي كه اينجا زدم رو به مامامي بزنم اصلاً وقتي موقعيتي پيش مياد كه با يكي حرف بزنم يا بايد از خودم دفاع كنم لالموني مي گيرم! خيلي بده ديگه چون همون حرفا رو خيلي راحت به مامانم مي زنم . كسي مي تونه كمكم كنه كه لالموني نگيرم وبتونم از خودم دفاع كنم وهمينطور خودم رو كنترل كنم و جوش نيارم كه طرف مقابلم هم كه معولاً بي نهايت از خود راضيه و هيچ حرفي رو قبول نمي كنه جوش نياره؟
ببخشيد خيلي ور زدم و سرتونو درد آوردم ولي هنوز هم خالي نشدم دلم مي خواد با يكي درددل كنم ولي الان نمي تونم آن بشم(الان ساعت ده دقيقه به سه كه اينا رو مينويسم ولي شب پابليش مي كنم) فعلاً باي باي
راستي مي خوام برم واكنش پنجم و خانه اي روي آب(هر دو رو امروز) ديشب هم رفتيم دنيا كه جالب بود ولي يكم هم يه جاهاييش رو متوجه نشدم!

PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator