Thursday, March 27, 2003
واييي سرما خوردم مث اينكه! يه چند ساعتيه كه همينجوري دارم فخ فخ مي كنم!
ديشب تا ساعت 5 آن بودم!و از اون مهمتر امروز ساعت 1:30 بيدار شدم!!! آخه نمي شه درست وقتي كه 2تا آدم كه چت كردن باهاشون همش خنده و شوخيه آن مي شن من پا شم برم كه! اوليشون فرشاد بود كه كلي چيز از زير زبونش كشيدم البته اون فقط مي گفت هان! چي ميگه؟ اون يكي هم محمد پسر دوست(هم آزمايشگاهي) مامانم بود . خلاصه خيلي خوش گذشت و كلي خنديدم. مي گما اين كه مجبورم بعد از 12 شب آن بشم منو از چت كردن با خيلي ها از جمله نسترن و نيلوفر،آيدين،سهراب،وآقا كوچولو(خرمگس)وخيلي هاي ديگه محروم كرده و تنها راه ارتباطي من با اونا همينجاست:( از همينجا ميگم دلم برا همتون تنگ شده مخصوصاً برا نسي و نيلو آخه نسي رو كه هر روز همديگه رو مي ديديم وتلفني هم با هم حرف مي زديم نيلو هم خوب چت زياد مي كرديم و ... اوهو اوهو اوهو من اينجا حوصلم سر ميره :((تو رو خدا همتون يه بار هم كه شده بعد از 12،1 آن شيد ديگه ok?
راستي آيدين موضوع ديكتاتور چي چي بيد؟؟؟
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator