Wednesday, March 05, 2003
سه لام
امروز اولين جلسه ي كلاس زبانم بود البته درواقع يكشنبه جلسه ي اول بود ولي من نرفتم آخه تا ساعت 30/2 براي اين المپياد علوم كذايي كه تمام كاسه كوزه هاي منو بهم ريخته(آخه دقيقاً روز 16 اسفنده) كلاس داشتم بعدش هم كه اومدم خونه اصلاً يادم نبود كلاس زبان دارم گرفتم با خيال راحت خوابيدم! ساعت 5 مين به 6 مامانم زنگ زد كه بگه اگه نيومد من باآژانس برم . مامامي هم اونموقع تازه يادش افتاد و اومد منو صدا كرد منم تا ساعت 6 و 5 مين كه تازه فهميدم مامامي چي داره ميگه در خواب ناز به سر مي بردم بعدش كه پاشدم ديدم كه نرم سنگينترم آخه ساعت 15و6 كلاس شرو مي شد و از خونه ي ما تا كيش مهر(كيش اير سابق) خودش 10 مين راهه اونجا هم روز اولي يه ربعي بايد تو دفتر براي كتاب گرفتن معطل بشم بنابراين نرفتم مخصوصاً كه معلمه هم آشنا كه نبود هيچي تا حالا تو موسسه هم نديده بودمش كه بدونم اخلاقش چجوريه تازه مرد هم بود(تا حالا هيچ وقت معلم مرد نگرفته بيدم!!! )
حالا امروز كه رفتم ولي انقدر خوش گذشـــــــــت ! معلمه خيلي باحال بود نمي دونم چرا با اين كه فقط تو كلاس را مي رفت احساس مي كردم كه داره بالا پايين مي پره!!! همش هم ميگه يه جوري حرف نزنيد كه انگار داريد بازپرسي مي كنبد و بايد حتماً از body language استفاده كنيد!!! خودش موقع حرف زدن خداييش واقعاً حس حرفي رو كه مي زنه به خوبي منتقل مي كنه . خلاصه كه خيلي باحاله فكر كنم اين بتونه منو يكم به درس خوندن مجبور كنه!
فقط يه مشكل كوچولو هست و اونم اين كه معني كلمه هاي كتاب رو نميگه و هرچي كه در اين مورد ازش مي پرسيم ميگه:I am not a dictionary!!!
خوب ديگه خيلي ور زدم و سرتونو درد آوردم فعلاً بسه
باي
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator