خانوم كوچولو گيج شده!خانوم كوچولو قاط زده!خانوم كوچولو دلش مي خواد گريه كنه!خانوم كوچولو دختر بدي شده! با همه چيز و همه كس دعوا داره!از همه چيز وهمه كس بدش مياد!
مخصوصاً از دست اين عشق سينا كه دلش مي خواد بزنه تو سرش!من خيلي دوسش داشتم اما اونم داره پير ميشه و كم حوصله ولي حالا اينا به كنار مردم از بس از وقتي بابا رفته تو اين خونه حرف حرف سيناست!مردم از بس تو اين مدت شنيسل و كباب كوبيده ي خونه خوردم! راستش رو بگم خيلي نبود بابا رو حس نمي كنم ولي خب امروز كه از صبح همينجوري اتفاقاي ناراحت كننده برام مي افته بايد خوابش رو ببينم و بد تر از قبل به هم بريزم!مي دونيد چي ديدم؟خواب ديدم كه تو خونه نشستم و يهو صداي مامانو مي شنوم كه داره با بابا حرف مي زنه! داشتم شاخ در مي آوردم كه يهو ديدم اومدن تو ! رفتم بغلش كنم و بوسش كنم(معمولاً از اين ككارا نمي كنم) گفت اوه بسه بابا! و نذاشت!حالا همه ي فاميل قزوينيامونم اونجا بودن و من حسابي آبروم رفت البته اين يه قسمت خيلي كوتاه از يه خواب طولاني و شلوغ پلوغ بود بقيه ي خوابم به اين موضوع ربطي نداشت آخر خوابه هم مثل اون آهنگ بويز هست كه ميان ايران وتو هواپيما مي شناسنشون و با امضا آزاد مي شن! بعد از كلي ماجرا كه من و يه نفر ديگه(نمي دونم كي بود! ولي گاهي وقتا شبيه نيما پسر عمه ام مي شد و گاهي وقتا هم يه غريبه(البته تو خواب مي شناختمشا)) رو دستگير كردن و خيلي راحت آزادمون كردن فقط به شرطي كه به بازي كه مشغولش بوديم پايان بديم!بازيه هم خيلي مسخره بود !خودم هنوز نفهميدم چه جور بازي بود ولي هرچي بود خيلي خطرناك بود!
حالا همه ي اينا هيچي عصر اومدم نشستم پاي كامپيوتر آيدين ميگه مي خوام برم! آخه
آيدين جونم به خدا ما اين وسط بي تقصيريم!ما كي از اون طرفداري كرديم؟اگر هم كرديم ببخشيد! حالا هم بريد تو وبلاگش نظر بديد كه راضي شده اگه نظراش تا هفته ي ديگه به 15 برسه بمونه! زود زود زود بريد نظر بديد ببينم!
راستي در مورد نوشته ي قبلي هم بابا من چي كاره بيدم؟ مگه مي خواستم بدون خبر مامانم اون كار رو بكنم؟ به هر حال خيلي ممنون كه نصيحتم كردين بذارين يه نمونه از نصيحتاتونو اينجا بنويسم كه بدونيد منو چقد دوست دارن:
هر غلطي مي خواي بكني بكن ولي اينجا ننويس!
البته گوينده ي اين حرف يه توسري از من خورده هـــــــــــــــــــــــــــــــــا!D: