Sunday, January 26, 2003
امروز امتحان علوم داشتيم.
صبح ساعت 7 بود كه خود به خود از خواب پاشدم و ديدم ساعتم زنگ نزده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! داشتم از ترس مي مردم آخه من به خاطر سينا پارسا و سر و صداشون در طول روز اصلاً نمي تونم درس بخونم و هميشه ساعت مي ذارم و معمولاً4 تا 5 و اگه ديگه حجمش خيلي زياد باشه 3تا 6 درس مي خونم.
چون مي دونستم هيچ كاريش نميشه كرد سعي كردم خونسرديم رو حفظ كنم و از نيم ساعت باقي مونده حداكثر استفاده رو بكنم. از بآخر شرو كردم و تا هفت و نيم كه راه افتاديم 3 بخش خوندم ولي باز 2 بخش اول رو اصلاً نگاه هم نكرده بودم. البته خوشبختانه من علوم رو هميشه خيلي دوست داشتم و در اكثر مواقع با يه بار خوندن ديگه از تو ذهنم بيرون نمي ره. خلاصه وقتي رسيدم مدرسه زود خودمو به نسترن و سارا رسوندم و خيلي تند گفتم سلام ولي تا بد بختا اومدن حرف بزنن گفتم با من حرف نزنيد و رفتم گوشه ي ديوار نشستم تا اون دو بخش رو يه نگا بندازم آخه اگه علوم به اين آسوني رو گند مي زدم خيلي بد مي شد.البته تنها چيزي كه از 5 بخش خوندم اسم شناساگر ها: برموتيمول بلو، فنول فتالين و... . و اسم دوره هاي زمين بود: پركامبرين ، پالوزوئيك، مزوزوئيك و سنوزوئيك بيد.
(تا اي جاي مطب حدود ساعت 8 نوشته شده بعد از اين در ساعت 12 شب)
راستي رياضي گند زدم شديد. آخه خيلي خنگم ديگه مي نويسم – بعد +مي كنم . يا آخه توان چيه كه من غلط دارم هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستي فكر مي كنم خانوم علوممون مو قع طرح سؤالا يا خواب بيده يا ... . آخه مثلاً سؤال 4 جوابي نوشته بعد جواب درست رو به جاي 1 بار 2 بار نوشته! يه سوتي ديگه هم بود كه حالا وللش.
راستي من در همين جا از نيلو به خاطر همه ي چيزهايي كه پشت سرش نوشتم و در آينده هم احتمالاً خواهم نوشت معذرت مي خوام شوخي مي كنم نيلو جون به دل نگير در ضمن از نظر هايي كه بخاطر اون نوشتم دادي دستت درد نكنه بالاخره نظر نظره و باعث مي شه كه من ذوق كنم!!!
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator