بعضي از پسر ها چقدر جوا تن آخه! امروز سر زنگ زبان(همون معلم زبان دوست داشتني!كه پايين نوشتم)يوهو چند تا از همون ها كه داشتن از زير پنجره رد مي شدن شروع كردن به خوندن: من ترب مي خوام بله!تو رو يه رب مي خوام بله!
آدم معمولاً در اين جور مواقع علاوه بر اين كه بهش بر مي خوره ولي نا خوداگاه خنده اش هم مي گيره(من كه اينجوريم)فقط شانس آوردم همون موقع خانوم گفت برم يه كلمه رو روي تخته بنويسم انقدر پاك كردن تخته و نوشتن اون كلمه رو طول دادم كه يه كم به خودم مسلط بشم حالا اومدم نشستم سارا هي به من نگاه مي كنه ومي خنده خوب من هم خندم مي گيره تازه نسترن هم از ته كلاس با لال بازي بهم مي گه شنيدي ؟ كلاً خيلي ضايه بود ولي روز بدي نبود.