Monday, December 23, 2002
جهانگرد رو روي يه ديسكت ريخته بودم داده بودم خير سرم سارا بخونه ديونه داده مامانش هم خونده كلي باهاش دعوا كردم.ولي وقتي گفت مامانش خوشش اومده كلي خوشحال شدم وقتي بهش گفتم حالا مامانت چي گفت همش مي ترسيدم بگه خنديد ولي گفت اون هم خوشش اومده كلي ذوق كردم
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator