امروز اينجا يه نمايشگاه كودك و نوجوان برگزار شده بود كه اولين روزش هم بود
به اصرار اين پارسا پاشديم رفتيم ولي بعضي چيز هايي كه توش مي خروختند به كلي با اسمش تفاوت داشت مپلاً موتور سيكلت يا چادر.ولي خوب بعضي چيز هاش هم خداييش خوب بود من يه كتاب از اين جلد محكم ها براي امين گرفتم (راستي تا چند وقت ديگه موفق مي شم عكسش رو اينجا بذارم) تو اين نمايشگاه يه چيز ديگه كه خيلي مسخره بود صداش بود هر كدوم از قرفه ها يه چيزي براي خودشون گذاشته بودند و صداش رو هم بلند كرده بودند آدم سرسام مي گرفت آخه حالا چه آهنگهايي هم بود يكيز دلقك؛ يكي ستاره ؛(آريان)
يكي rain خلاصه هر قرفه اي براي خودش يه سازي ميزد!