يه روز خوب
امروز خيلي خوب بود آخه هم چلچراغ داشتم هم يه مجله ي ديگه اي كه مي خواستم و از همه مهم تر اين كه وقتي از مدرسه اومديم خونه(با بابا و سينا) پارسا دويد و گفت صبا وبكم رو نگاه كن باورم نميشد حرفش بود كه قراره بخريم ولي نه به اين زودي.
راستش فكر نمي كردم وبكم اين شكلي باشه يعني فكر مي كردم بزرگتر باشه اين وبكمه خيلي كوچولو و خوشكله البته هنوز وصلش نكرديم
به هر حال امروز از روز هاي خوب بود كه آدم رو ذوق زده مي كنه