Thursday, November 21, 2002
فكر ميكنم ديگه همه چيز حاضر باشه افطاري رو مي گم اين افطاري هر دردسري كه داشته باشه براي من يه خوبي داشت :
امروز تك زنگ دوم زنگ دوم هنر داشتيم اين معلم هنره خيلي بده توي كل مدرسه يك نفر هم طرفدار نداره انتظار داره با 45 دقيقه ما كمال الملك بشيم!براي امروز هميه نقاشي هاي وحشتناكي گفته بود كه نگو. ديروز تا ساعت 6 بعد از ظهر با اين كه روزه بودم خوابيده بودم و هيچ كدوم از نقاشيهام رو نكشيده بودم شب اونقدر به مامان التماس كردم براش ظرف ها رو شستم هر چي گفت گوش كردم تا بالا خره راضي شد امروز بعد از زنگ اول كه رياضي داريم زنگ بزنه مدرسه و بگه من رو بفرستن خونه توي كلاس رياضي داشتم از استرس مي مردم
ببخشيد صدام مي كنن بقيش رو شب مي نوسيسم
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator