Tuesday, October 29, 2002

ديشب ساعتم زنگ نزد يعني زد ولي چشمام رو باز كردم ديدم خيلي زودتر از وقتيه كه ساعتم رو گذاشته بودم واسه همينبين خواب و بيداي ساعت رو خاموش كردم در نتيجه صبح پاشدم ديدم ساعت 7 من هم زنگ اول امتحان اجتماعي دارم و حتي لاي كتاب رو هم باز نكردم نزديك بود همونجا بزنم زير گريه اخه چه تو مدرسه چه تو خونه همه از من انتظار بالا ترين نمره رو دارند خيلي وقتها دلم مي خواست مثل خيلي از بچه ها بيست نگيرم بيست نگيرم تا وقتي يكي ميگيرم يك كم به چشم بقيه بياد وقتي مسابقه ي آينده سازان رو با اين كه موقع امتحان مريض بودم تو مدرسه اول ميشم بر نگردن بهم بگن اين هم رتبه در كشوره كه تو اوردي! حالا رتبه كشورم درسته كه خيلي كم نبود ولي زياد هم نبود !
با همه ي اين حرف ها ده دقيقه كتاب رو نگاه كردم ولي خوب مي تونم بگم عالي دادم گرچه عين كتاب نيست ونصفش از خودمه !
حتماً وقتي نتيجه رو گرفتم خبرش رو اينجا ميدم
راستي وبلاگم رو توي ليست آهوي سه گوش هم معرفي كردم
فعلاً
PsycHo: Free Template Generator
Get FireFox!
XHTML Validator